باز امشب به هوایت درِ این خانه زدم پشت پا بر طمع شوکت شاهانه زدم خرقه بردوش بینداختم از شوق وصال رخت بر بستم، ز خرابات به میخانه زدم عهد بستم که دگر نشکنمش توبه خود تا که اُتراق در این مکتب رندانه زدم خواهم از عشق تو دیوانه و رسوا بشوم که گناهت، به نام دل دیوانه زدم آتشی هست در این دل که خود افروخته ام آتشی بود که بر حرمت پروانه زدم دل بردم ز همه عالم و آدم، و فقط تکیه بر گنج نهان در دل ویرانه زدم من نه آنم که دم از عشق زنم خود، سر خود فرصتی داد دم از صاحب منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود اهنگ های جدید اخبار تعطیلی مدارس خریدملک در آنکارا شعرلند* گلفا pelak21 مقالات ترجمه شده تمامی رشته ها isi ALIRK OFFICIAL WEB SITE